از " نقـــاشی " هـــایتـــ هـــم … مــی تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ، بـــزرگ کـــه مــی شـــوی … از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو !!
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟
...
با تشکر از هادی
داستان زیبای هست تا آخر بخونید حتما
بقیه در ادامه مطلب
تقصیر از من است
آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی
یادم رفت بپرسم کنار خودت یا خاطره هایت !!!
گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند
که انگار خدا در زمین کنار توست . . .
♥ بقـیه در ادامـه مـطـلـب ♥
و شاید كمی مــــــــــــرگ...!!!
سهراب گفتی:چشمها را باید شست
شستم ولی....
گفتی: جور دیگر باید دید
دیدم ولی ....
گفتی زیر باران باید رفت
رفتم ولی ....
او نه چشمهای خیس و شسته ام را....نه نگاه دیگرم را....هیچ کدام را ندید
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: ” دیوانه باران ندیده...
باتشکر از دوست خوبمون هادی
گاهی وقتا یه جوری میشکننت که وقتی
تیکه هاتـــ×ـــــو می چسبونی بهم
میشی
یه آدم دیگه . . . !
بقیه در ادامه مطلب
باتشکر از هادی
برای من این ساعت هــا جــور خاصی میگذرنــــد..
به من مجــــــــــــــوز چاپ نمی دهند..
می گویند داستـــــــــــــــانی که نوشتی قابل باور نیست
اما من.....
فقط خاطـــــــراتم را نوشــــــتم
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . .
ولی نه !
تو هم ، دردی ….
تعداد صفحات : 7